من تنها بچه باقی مانده در منزل مامان و بابام قراره عروس بشم
اونم یه دفعه ای درست وقتی که به تنها چیزی که فکر نمی کردم عروسی بود
یه روز تو همین بهار بارانی سال 96 که من طبق معمول مشغول نقاشی کشیدن و آهنگ گوش دادن بودم مامانم اومد تو اطاقم و گفت یکی از دوست های بابا فردا شام می خواد بیاد خونمون و تو هم باید خونه باشی و ...
از من قر از مامان اصرار
فردا شب تق تق تق یه شاهزاده آلمانی وارد خونمون شد
و من برای اولین بار خودمو فراموش کردم .البته چون چندین سال هست که با بابام روابط کاری دارند تعریف بودریک و اخلاقیت و روراست بودنشو زیاد شنیده بودم
حالا از همه این ماجراهای 9 ماه پیش که بگذریم قراره من و بودریک ازدواج کنیم و جشن عروسیمون را تو ایران بگیریم
و نکته مهم اینه که خانواده بودریک درواقع اولین باری که من را از نزدیک می بینن روز حنابندان هست
خیلی برام مهمه میکاپ و گریم روز جشن حنابندان و عروسیم برازنده باشه
اما خیلی مبترسم
چون میکاپ آرتیست عروسی خواهرم با وجود اینکه خیلی معروف بود و اون سال هم پول زیادی بابت آرایش عروس گرفت
اما متاسفانه تجربه و خاطره خیلی بدی برای ما شد هیچ وقت گریه خواهرم تو اون روز را یادم نمیره
حالا که خودم چند روز وقت دارم می خوام خیلی برای انتخاب میکاپ آرتیست عروسی ام وقت بگذارم
البته کلی به کمک همتون احتباج دارم
پیش به سوی عروسی
هورااااااااااااااااااااااااااااااااا
dorsabeauty